لوگوی سه گوش

 کوچه باغ
سفارش تبلیغ
صبا ویژن


کوچه باغ

در خیال دیگری میرفت... 

 


و من چه عاشقانه کاسه ی اب پشت سرش خالی میکردم... 



بگذار آنچه از دست رفتنیست از دست برود...!! 


من آنچه را میخواهم که به رنگ التماس آلوده نباشد...!! 



کسی دستهایت را نمیگیرد 


در جیبت بگذار..

شاید 

خاطره ای ته جیب مانده باشد که هنوز گرم است........!!!!! 

دوباره سیب بچین حوا... 


من "خسته ام " 

بگذار از اینجا هم بیرونمان کنند. 

 


نوشته شده در یادداشت ثابت - سه شنبه 91/9/22ساعت 3:31 عصر توسط محمد فاطمی نظرات ( ) | |

س از اَفرینش اَدم خدا گفت به او: 
نازنینم اَدم.... 
با تو رازی دارم !.. 
اندکی پیشتر اَی .. 
اَدم اَرام و نجیب ، اَمد پیش !!. 
... زیر چشمی به خدا می نگریست !.. 
محو لبخند غم آلود خدا ! .. دلش انگار گریست . 
نازنینم اَدم!!. قطره ای اشک ز چشمان خداوند چکید !!!.. 
یاد من باش ... که بس تنهایم !!. 
بغض آدم ترکید ، .. گونه هایش لرزید !! 
به خدا گفت : 
من به اندازه ی .... 
من به اندازه ی گلهای بهشت .....نه ... 
به اندازه عرش ..نه ....نه 
من به اندازه ی تنهاییت ، ای هستی من ، .. دوستدارت هستم !! 
اَدم ،.. کوله اش را بر داشت 
خسته و سخت قدم بر می داشت !... 
راهی ظلمت پر شور زمین .. 
طفلکی بنده غمگین اَدم!.. 
در میان لحظه ی جانکاه ، هبوط ... 
زیر لبهای خدا باز شنید ،... 
نازنینم اَدم !... نه به اندازه ی تنهایی من ... 
نه به اندازه ی عرش... نه به اندازه ی گلهای بهشت !... 
که به اندازه یک دانه گندم ، تو فقط یادم باش !!! 

نازنینم اَدم .... نبری از یادم ...


نوشته شده در یادداشت ثابت - دوشنبه 91/9/21ساعت 10:21 عصر توسط محمد فاطمی نظرات ( ) | |

<      1   2   3   4   5   >>   >


قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت


M.1(H)