لوگوی سه گوش

 دو برادر - کوچه باغ


کوچه باغ

دو برادر با هم در مزرعه خانوادگی کار می کردند

 که یکی از آنهاازدواج کرده بود و خانواده بزرگی داشت و دیگری مجرد بود .

 
شب که می شد دو برادر همه چیز از جمله محصول و سود را با هم نصف می کردند

. یک روز برادر مجرد با خودش فکر کرد و گفت :‌

(( درست نیست که ما همه چیز را نصف کنیم .

من مجرد هستم و خرجی ندارم ولی او خانواده بزرگی را اداره می کند . ))

بنابراین شب که شد یک کیسه پر از گندم را برداشت

و مخفیانه به انبار برادر برد و روی محصول او ریخت .
در همین حال برادری که ازدواج کرده بود با خودش فکر کرد و گفت :‌

(( درست نیست که ما همه چیز را نصف کنیم .

 من سر و سامان گرفته ام ولی او هنوز ازدواج نکرده و باید آینده اش تأمین شود . ))


بنابراین شب که شد یک کیسه پر از گندم را برداشت

و مخفیانه به انبار برادر برد و روی محصول او ریخت .

سال ها گذشت و هر دو برادر متحیر بودند که چرا ذخیره گندمشان همیشه با یکدیگر مساوی است

. تا آن که در یک شب تاریک دو برادر در راه انبارها به یکدیگر برخوردند .

آن ها مدتی به هم خیره شدند و سپس بی آن که سخنی بر لب بیاورند کیسه هایشان را زمین گذاشتند و یکدیگر را در آغوش گرفتند .

* * * *


نوشته شده در یکشنبه 91/7/2ساعت 10:8 عصر توسط محمد فاطمی نظرات ( ) | |



قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت


M.1(H)