کوچه باغ
خدایا!
این روزها
دلم اصرار دارد
فریاد بزند؛
اما . . .
من جلوی دهانش را می گیرم،
وقتی می دانم کسی تمایلی به شنیدن صدایش ندارد!!!
این روزها من . . .
خدای سکوت شده ام؛
خفقان گرفته ام تا آرامش اهالی دنیا،
خط خطی نشود . . .!
سکوتی میکنم به بلندی فریاد...
فریادی که فقط و فقط خدا آگاه باشد
از راز دلم؛
از این روزهای تنهایی و دوری و...!!
تا پیش از این بر نادان میکردم سکوتم را
و اکنون بر دل و دیده و اهل دنیا!!
حسرت،که در این هجوم تاریکی
صدای سکوت دل هم به جایی نمیرسد...!
کودکان گل فروش را می بینی؟!
مردان خانه به دوش،
دخترکان تن- فروش،
مادران سیاه پوش،
کاسبان دین فروش،
محراب های فرش پوش،
پدران کلیه فروش،
زبان های عشق فروش،
انسانهای آدم فروش،
همه رامی بینی؟!
می خواهم یک تکه آسمان کلنگی بخرم،
دیگر زمینت بوی زندگی نمی دهد رفیق…!!!
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |